وحشتناك است!
وقتی
پیش من هستی...
اما ندارمت.
تونل ها ثابت کردن
که حتی در دل سنگ هم
راهی برای عبور هست
هــر کس یـا شب میمیرد یــــا روز...
مـــن اما شبانه روز
مزه مزه ميکنم
تمام لحظه های زيبايی را
که با هم تجربه کرديم
شيرينی اش
نقلِ جشنی را ماند
که عمری انتظارش
نقل هر مجلسی بود
نترس..
گاهی ملک بدون صاحب را می توان برای فروش گذاشت...
نمی گویم بخر. نه!!
دل آشوب من که خریدن ندارد...
اما...
فیلم بازی کن!
خودت را جای یک خریدار بگذار
ســـرم را شاید بتوانند گـــرم کنند دیگران
اما وقتی تـــو نیستی
هیچ کس نیست دلـــم را گرم کند
ثانیه ها با گذشتن خود تنها یک چیز را به من می فهمانند
آن هم طولانی شدن غم ندیدنت...
نه خورشید...!
نه ماه...!
روزگار من
با گردش نگاه تو
می چرخد...
كاش ميدانستي در اين كوير ِ تنهايي ، تـــو را داشتن... همان حس ِ خيس ِ باران است...
به خودم حسودی میکنم گاهی!!
که هیچ کس اندازۀ من...
تو را دوست ندارد
قــاب خنـده هــای شیــریـن لبــانت...
آویختــه بـر دیـوار دلـم
نکـند انـدوهی
لــرزشی
زلـزلــه ای
خنـده را از لب تـو
قــاب را از دل مـن بنـدازد
با یك عالمه فاصله از خودم انتظار دارم به تو برسم... از اول هم آرزوهایم محال بودند...
مزه مزه ميکنم
تمام لحظه های زيبايی را
که با هم تجربه کرديم
شيرينی اش
نقلِ جشنی را ماند
که عمری انتظارش
نقل هر مجلسی بود
در و دیوار اتاقم بوی خون می دهد
من امشب تمام وابستکی ام به تو را به تیغ کشیدم
آن طوریها هم که تو فکر میکنی نیست...
شاید عاشقت بودم، روزی!!!
ولی ببین بی تو، هم زنده ام، هم، زندگی میکنم...
فقط گاهی در این میان، یادت...
زهر میکند به کامم زندگی را... همییییین
تو رفتی
و یادت
ماند
مثل خرابیهای پس از طوفان.
قلبم قبر، چشمم یاسف زبانم آتشف شکلم مات، طعمم تلخ... قیامتم انگار
دلم مي خواست مي توانستم "همه" ام را بدهم "همه" اش باشم..
این روزها را که از "هیچ" تلخ شده اند
سر می کشم...
تا زندگی به ته برسد
تا ببینم که تو در فال آن دنیایم خواهی آمد
یا که باز هم "هیچ".
به نبودنش عـــادت میکنی
ولـــی دلت
بودنـــــش رو میخـــــــــــواد .
آن روز شبیه مه شده بودی...
نه می شد در آغوشت گرفت...
و نه آن سوی تو را دید...
تنها می شد در تو گم شد...
گم شدم...
با راه رفتنت، حرف زدنت، نگاهت، سلـامت، خنده هایت...
خیــلی غیــر منتــظره آمــدی
و بــدون ایــنکه از پیــش تعیــین شده باشــد
رفتـــی!!!
تو حادثــه ای بودی کــه هیچــگاه خبــرم نکــردی...
سر به هوا نیستــــم
امــــا
همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم
حال عجیبـــی ست
دیدنِ همان آسمان که
شاید "تو"
دقایقی پیش
به آن نگاه کـــرده ای...
طعم تلخ سیگارو دوست دارم
تلخ مثل آخرین بوسه ی لعنتی ما
تلخ مثل آخرین دروغ تو
که باز هم همو می بینیم
تلخ مثل نبودنت...!
دوستت دارم به اضافه ی سه نقطه!
تا بدانی
من و دوستت دارم هایم
امتداد داریم در تو تا همیشه
مثل همین سه نقطه...
بگویید به مرگ طبیعی مرد
هیچ چیزدر این دنیا،
طبیعی تر از،
بی تو مردن نیست..
میان ماندن ونماندن فاصله تنها یک حرف ساده بود... از قول من به باران بی امان بگو... دل اگر دل باشد... آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد...
حالا كه رفته ای؛ ساعتها به این میاندیشم كه چرا زنده ام هنوز؟! مگر نگفته بودم كه بی تو میمیرم خدا یادش رفته است مرا بكشد؟ یا تو قرار است برگردی.
تلــختر از خود جدايي ها
آنجايي است كه بعدها اون دونفر
هي بايد وانمـود كنند
كه چيزي بين شان نبــوده
كه هيچ اتفاقي نيفتاده
كه از هم ديگر هيچ خاطره اي ندارند...
چه تجارت ناشیانه ای بود آن همه نازی که من از تو خریدم.
آنقدر شبیه بودیم...
آنقدر علایقمان یکی بود...
که حتی اگر بخواهم نقش خودم را هم زندگی کنم ، باز یاد تو هست !
باز.
اول بهم گفتی نفس اما خیلی زود کردیم تو قفس
دل درد گرفته ام
از بـس فنـجان های قهوه را سر کـشـيده ام
و تو
ته هيـچـکدام نـبـودی
حکایت آغوشی که سرد شد؛
لبخندی که خشک شد؛
و اشکی که فرو ریخت…
حکایت دردهایی که به هیچکس نباید در موردشون چیزی گفت.
حکایت چشمانی که همیشه خیس هستن و باید پنهونشون کنم.
حکایت تمام حرفهای ناگفته ای که باید فرو بدم
حکایت اینهمه غمی که داره روی هم تلنبار میشه و انگار حکمتیه که هیچوقت تموم نشه.
حکایت خشمی که نمیتونم فریادشون کنم.
حکایت بغضی که نمیترکه…
حکایت من که باید تنها با این همه مشکل ریز و درشت دست و پنجه نرم کنم.
و مهم تر از همه حکایت تویی که دیگر نمیشناسمت
چشمانـــــم را دیگـــر باز نمی کنم
دیدن این همه جایِ خالی ِ" تــو"
عاقبت مــــرا...
یا می کشد یا کـــــور می کنـــد
سر به هوا نیستــــم
امــــا
همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم
حال عجیبـــی ست
دیدنِ همان آسمان که
... شاید "تو" ...
دقایقی پیش
به آن نگاه کـــرده ای…
نازنینـــــــــم دل من جـــــــــاده نیست که هر از گاهی که تنها مانـــــــــدی... در فکر عبـــــــــورش باشـــــی
تنهایی دست ندارد كه لمسش كنی
عطر ندارد كه ببوئیش...
و نمی شود از خواب كه میپری... در آغوشش بگیری
اما او تو را تماما در بر میگیرد...
جزئیات چشمهایت... کلیات زندگی من است
چه مسخره است سوال امتحان که میگوید لطفا جای خالی را پر کنید. من اگر میتوانستم, جای خالی تو راپر میکردم
سرت گرم است...
آن جا یا هیچ کجا فرقی نمی کند!
مزاحمت نمی شوم...
اما بدان...
حرارت سرگرمی هایت مرا سوزاند
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اس ام اس ، جملات فوق العاده زیبا و احساسی ، ،
برچسبها:













































